مادر فداکــــــــــار |
|
این عکس در سال 1998 زیباترین و دردناکترین عکس تاریخ شد. هند ، آپارتمانی که در آتش و دود گرفتار شده ، و مادری که برای حفظ جان دختر بچه اش او را از پنجره بیرون نگه داشته تا با دود ناشی از آتش خفه نشه. دلم با دیدن این عکس خیلی گرفت متاسفانه مادر این کودک بعد از مدتی بعلت خفگی از دود آتش جان سپرد اما نکتهء شگفت انگیز اینجاست که مادر بعد از مرگش بچه رو رها نکرده و ماموران آتش نشانی تونستن بچه رو صحیح و سالم از اون ارتفاع ب زمین بیارند.
javahermarket
اگه ميخواي اين صفحه رو پرينت بگيري كليك كن
|
چهار شنبه 2 اسفند 1391برچسب:مادر فداکار,عشق مادری,اتش ,حرارت,فرزند,کودک در اتش,اتش سوزی,حریم عشق,هند,اخبار جدید,روز مادر,کودک,نجات,عشق,, |
|
|
|
شوخی مرگبار |
|
هاشم تعمیرکار خودرو های سنگین در یک نهاد زیر مجموعه شهرداری بود.کارهای تاسیساتی هم انجام میداد. در مجموع تو اون مرکز ازش به عنوان آچار فرانسه در هر زمینه ای استفاده میشد . بسیار پر انرژی وفعال بود.حدود 45 سال سن داشت وبا دو تا از همکارای دیگه که هم سن وسالش بودن عیاق بود.وقتی تو کشیکها بی کار بودن دایم تو سر وکله هم می زدن وبا هم شوخی می کردن. اون روز غروب هاشم با دوستاش کشیک بود ولی خیلی از کارهاش عقب مونده بود.سخت مشغول تعمیر خودرویی بود که تا فردا صبح باید آماده میشد.دوستاش هم تو قسمت آپاراتی مشغول تعویض تایر یه ماشین سنگین بودند.گاهی اوقات صدای خنده شان میامد. مدتی که گذشت یکی از انها هاشم را صدا زد تا برای جازدن چرخ به کمکشان برود.سکوت آنها به دنبال پچ پچهایشان ولبخند شیطنت امیزی که بر لب داشتن بوی توطئه می داد. ولی بیچاره هاشم متوجه هیچ کدام از اینها نشد.لنگان لنگان خودش را به انها رساند. با هم چرخ را جابجا کردند. درهمین حین یکی از انها به هاشم می گوید که خم شود و اچار را از زیر خودرو در اورد .هاشم درحال تقلا برای دراوردن ان بود که در چشم به هم زدنی دوست نابابش شیلنگ پمپ باد فشار قوی را به پشت شلوارش می چسباند و پمپ را روشن می کند. در کمال ناباوری فشار باد لباسش را به سرعت پاره می کند و وارد بدنش می شود.صدای فریاد جگر خراش هاشم تا چند خیابان انطرفتر رسید. دوستانش که ابتدا فکر می کردند هاشم دارد کولی بازی در میاورد با صدای بلند می خندیدند. اما با دیدن خونی که روی زمین جاری شده بود پی به اشتباه خودشان بردند. به سرعت هاشم را به بیمارستان رساندند و پس از مدت کوتاهی به اتاق عمل رفت. پارگی وسیع در روده بزرگ و روده کوچک داشت که جراح را مجبور کرد طی یه عمل جراحی طولانی مدت قسمتی از روده هایش را بردارد. حدود یک ماه بعد هاشم را دیدم.خیلی لاغر و نحیف بود.یک نفر باید زیر بغلش را می گرفت و جابجایش می کرد .با جراحی سر روده بزرگ را از شکم بیرون اورده بودند و به کیسه ای وصل کرده بودند.حرفی برای گفتن نداشت. همه چیز واضح بود.بیچاره قصد شکایت کردن نداشت. اما وقتی از عهده هزینه های کمرشکن پزشکی بر نیامد مجبور شد از طریق مراجع قضایی پی گیر موضوع شود. البته تا چند ماه دیگر پزشکان کیسه کولستومی را بر می دارند و شرایط تا حدی برای هاشم عادی می شود ولی آیا چند ثانیه خندیدن ارزش تحمیل چنین درد ورنجی را دارد.
javahermarket
اگه ميخواي اين صفحه رو پرينت بگيري كليك كن
|
چهار شنبه 2 اسفند 1391برچسب:شوخی مرگبار,غفلت,ازار دادن,پزشکان,اتاق عمل,بیچاره,بی خانمان,قصه های شبانه,زمین بی عدل,روده بزرگ,اچار,جراحی یکنواخت,مرگ,شوخی,جوک مرگ,حریم عشق, |
|
|
|
ღولنتاین مبـــــــــــــــــارکღ |
|
در روز عشق (ولنتاین)
"اگر کس خاصی رو در این روز نداری ،ناراحت نباش ...به کسانی فکر کن که در روز پدر و یا مادر کسی را ندارند...
اگر در این روز هیچ چیز خاصی دریافت نکردی ،ناراحت نباش ...به کسانی فکر کن که از گرسنگی رو به مرگ هستند،به کسانی که در کشورهای جنگ زده زندگی میکنند...کسانی که تنها آرزویشان زندگی کردن مثل مردم عادی است.
اگر در این روز فقط در خانه بودی و کار خاصی نکردی،ناراحت نباش...به کسانی فکر کن که در بیماستان ها برای 1 دقیقه بیشتر زنده ماندن با بیماری ها میجنگند......کسانی که چشمانشان پر از اشک بخاطر از دست دادن عزیزانشان.
ممکن در این روز محبت خاصی که آرزویش را داشتی دریافت نکنی .اما باور کن هنوز تو خوش شانس تر بسیاری از آدمها هستی.
ما فقط یک زندگی و یک فرصت داریم.....عاشق آن باش و آن را زندگی کن." javahermarket
اگه ميخواي اين صفحه رو پرينت بگيري كليك كن
|
سه شنبه 24 بهمن 1391برچسب:ولنتاین,عشق,روز دوستی,عشق وعاشقی,زندگی,عاشق,,خوش شانس,دوست لحظه ها ,تبریک,تنهایی,ارزو,مرگ,دوست,محرم دل,حریم عشق,2012,330,باورتنها,ناراحتی,, |
|
|
|
داستان کوتاه و اموزنده (نحوه تحصیل) |
|
یک دانشجو برای ادامه تحصیل و گرفتن دکترا همراه با خانواده اش عازم استرالیا شد. در آنجا پسر کوچکشان را در یک مدرسه استرالیایی ثبت نام کردند تا او هم ادامه تحصیلش را در سیستم آموزش این کشور تجربه کند.
روز اوّل که پسر از مدرسه برگشت، پدر از او پرسید: پسرم تعریف کن ببینم امروز در مدرسه چی یاد گرفتی؟
پسر جواب داد: امروز درباره خطرات سیگار کشیدن به ما گفتند، خانم معلّم برایمان یک کتاب قصّه خواند و
یک کاردستی هم درست کردیم.
پدر پرسید: ریاضی و علوم نخواندید؟ پسر گفت: نه
روز دوّم دوباره وقتی پسر از مدرسه برگشت پدر سؤال خودش را تکرار کرد. پسر جواب داد: امروز نصف روز را ورزش کردیم، یاد گرفتیم که چطور اعتماد به نفسمان را از دست ندهیم، و زنگ آخر هم به کتابخانه رفتیم و به ما یاد دادند که از کتاب های آنجا چطور استفاده کنیم.
بعد از چندین روز که پسر می رفت و می آمد و تعریف می کرد، پدر کم کم نگران شد چرا که می دید در مدرسه پسرش وقت کمی در هفته صرف ریاضی، فیزیک، علوم، و چیزهایی که از نظر او درس درست و حسابی بودند می شود. از آنجایی که پدر نگران بود که پسرش در این دروس ضعیف رشد کند به پسرش گفت:
پسرم از این به بعد دوشنبه ها مدرسه نرو تا در خانه خودم با تو ریاضی و فیزیک کار کنم.
بنابراین پسر دوشنبه ها مدرسه نمی رفت. دوشنبه اوّل از مدرسه زنگ زدند که چرا پسرتان نیامده. گفتند مریض است. دوشنبه دوّم هم زنگ زدند باز یک بهانه ای آوردند. بعد از مدّتی مدیر مدرسه مشکوک شد و پدر را به مدرسه فراخواند تا با او صحبت کند.
وقتی پدر به مدرسه رفت باز سعی کرد بهانه بیاورد امّا مدیر زیر بار نمی رفت. بالاخره به ناچار حقیقت ماجرا را تعریف کرد. گفت که نگران پیشرفت تحصیلی پسرش بوده و از این تعجّب می کند که چرا در مدارس استرالیا اینقدر کم درس درست و حسابی می خوانند.
مدیر پس از شنیدن حرف های پدر کمی سکوت کرد و سپس جواب داد:
ما هم ۵۰ سال پیش مثل شما فکر می کردیم.javahermarket
اگه ميخواي اين صفحه رو پرينت بگيري كليك كن
|
چهار شنبه 6 دی 1391برچسب:تحصیل در استرالیا,خارج,داستان کوتاه,عاشقانه,حریم عشق, پدر,مدرسه,فیزیک ,شیمی,تدریس معلم,مریض شدن,2012,330,, |
|
|
|
درد و دل دخترونه .... |
|
پياده از کنارت گذشتم ، گفتي :
” قيمتت چنده خوشگله ؟
” سواره از کنارت گذشتم گفتي : ” برو... پشت ماشين لباسشويي بنشين !“
در صف نان ، نوبتم را گرفتي چون صدايت بلندتر بود
در صف فروشگاه نوبتم را گرفتي چون قدت بلندتر بود
زيرباران منتظر تاکسي بودم
، مرا هل دادي و خودت سوار شدي
در تاکسي خودت را به خواب زدي تا سر هر پيچ وزنت را بيندازي روي من
در اتوبوس خودت را به خواب زدي تا مجبور نشوي جايت را به من تعارف کني
در سينما نيکي کريمي موقع زايمان فرياد کشيد و تو پشت سر من بلند گفتي : ”زهرمار !“
javahermarket
اگه ميخواي اين صفحه رو پرينت بگيري كليك كن
ادامه مطلب |
چهار شنبه 22 آذر 1391برچسب:حقوق گم شده,حق دختر,پایمال شدن حق,حق را بده,دختر گم شده,خوشگل,حریم عشق,حرف های ناگفته,زن,دختر, حق و حق دار,دختران,زنان,قانون,کتک زدن,, |
|
|
|
|
تبادل
لینک هوشمند
برای تبادل
لینک ابتدا ما
را با عنوان
ღღ حريـــــم عشق
و آدرس
www.blackloves.LoxBlog.com
لینک
نمایید سپس
مشخصات لینک
خود را در زیر
نوشته . در صورت
وجود لینک ما در
سایت شما
لینکتان به طور
خودکار در سایت
ما قرار میگیرد.
.:
Weblog
Themes By www.NazTarin.Com
:.
|